درباره وبلاگ


با سلام.خیلی ممنونم از اینکه لطف کردین و این وب رو مطالعه میکنین. امیدواریم تونسته باشم نظر و رضایت شما رو جلب کنم فقط نظرای قشنگتون میتونه من رو در ارائه وبلاگ بهتر یاری کنه. مرسی



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 71
بازدید ماه : 239
بازدید کل : 32513
تعداد مطالب : 94
تعداد نظرات : 31
تعداد آنلاین : 1



love
پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 21:36 ::  نويسنده : morteza


مگر خودت نگفتی خداحافظ؟

پس چرا وقتی گفتم"به سلامت" نگاهت تلخ شد؟

برو به سلامت

دیگر هم سراغم را نگیر!

خسته تر از آنم که بر سر راهت بنشینم

و دلیل رفتنت را جویاشوم...





پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 21:35 ::  نويسنده : morteza


مدتـــهاســـت
 
دلـــم شـــروعــی تـــازه میخــــــواهــد 
.
.

تــو بیـــــــا 
.
.
.
مــــــرا دوبـــــاره آغـــــــاز کـــن .....!!



پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 21:33 ::  نويسنده : morteza



من عاشقانه هایم را

روی همین دیوار مجازی می نویسم !


از لج تـو . . .



از لج خـودم . . .


که حاضر نبودیم یک بار


این ها را واقعی به هم بگوییم. . . !






پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 21:30 ::  نويسنده : morteza


وقتی سکوت خدا را در برابر عبادتت دیدی،

نگو خدا با من قهر است.

او به تمام کائنات فرمان سکوت داده،

تا حرف دل تو را بشنود.

پس حرف دلت را بگو....







پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 21:27 ::  نويسنده : morteza


نگران چی هستی؟

گاهی  خدا   درها و پنجره ها را قفل میکنه

زیباست اگر فکر کنی بیرون طوفانه

و

خدا

میخواد از تو محافظت کنه

پس بخند






پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 21:24 ::  نويسنده : morteza

خودت رو دوست داشته باش و برای خودت دعا کن!

برای خودت دعا کن که آرام باشی

وقتی طوفان می آید، تو همچنان آرام باشی

تا طوفان از آرامش تو آرام بگیرد

برای خودت دعا کن تا صبور باشی؛

آنقدر صبور باشی تا بالاخره ابرهای سیاه آسمون کنار بروند وخورشیددوباره بتابد

برای خودت دعا کن تا خورشید را بهتر بشناسی

برای خودت دعا کن که سرسفره ی خورشید بنشینی و چای آسمانی بنوشی

برای خودت دعا کن تا همه ی شب هایت ماه داشته باشد

چون در تاریکی محض راه رفتن خیلی خطرناک است

ماه چراغ کوچکی است که روشن شده تا جلوی پایت را ببینی

برای خودت دعا کن تا همیشه جلوی پایت را ببینی؛

آخه راهی را که باید بروی خیلی طولانی است

خیلی چاله چوله داره؛

دام های زیادی در آن پهن شده و باریکه های خطرناکی داره

پر از گردنه های حیران و سنگلاخ های برف گیر است

برای خودت دعا کن تا پاهایت خسته نشوند و بتوانی راه بیایی

چون هر جای راه بایستی مرده ای

و مرگی که شکل نفس نکشیدن به سراغ آدم بیاید، خیلی دردناک است

هیچ وقت خودت را به مردن نزن!

برای خودت دعا کن که زنده بمانی

زنده ماندن چند راه حل ساده دارد

برای اینکه زنده بمانی،

 نباید بگذاری که هیچ وقت بیشتر از اندازه ای که نیاز داری بخوابی

باید همیشه با خدا در تماس باشی تا به تو بیداری بدهد

بیداری هایی آمیخته با روشنایی، صدا، نور، حرکت

تو باید از خداوند شادمانی طلب کنی

همیشه سهمت را بخواه

و بیشتر از آنچه که به تو شادمانی ارزانی می شود،

 در دنیا شادمانی بیافرین تا دیگران هم سهمشان را بگیرند

برای اینکه زنده بمانی باید درست نفس بکشی

 و نگذاری هیچ چیزی سینه ات را آلوده کند

برای اینکه زنده بمانی باید حواست به قلبت باشد

هرچند وقت یکبار قلبت را به فرشته ها نشان بده

و از آنها بخواه قلبت را معاینه کنند

دریچه هایش را، ورودی ها و خروجی هایش را

 و ببینند به اندازه ی کافی ذخیره شادمانی در قلبت داری یا نه!

اگر ذخیره ی شادمانی هایت دارد تمام می شود،

 باید بروی پشت پنجره و به آسمان نگاه کنی

آنقدر منتظر بمان و به آسمان نگاه کن تا بالاخره خداوند از آنجا رد بشود

آن وقت صدایش کن

به نام صدایش کن

او حتماً برمی گردد و به تو نگاه می کند و از تو میپرسد که چه می خواهی؟!

تو صریح و ساده و رک بگو

هر چیزی که می خواهی فقط از خدا بخواه

خدا هیچ چیز خوبی را از تو دریغ نمی کند

شادمان باش

او به تو زندگی بخشیده است و کمکت می کند که زنده بمانی

از او کمک بگیر

از او بخواه به تو نفس، قدم زدن، کوه، سنگ، دریا، شعر، درخت، تاب، بستنی،

سجاده، اشک،حوض، شنا، راه،  دست، آلبالو، لبخند، دویدن و عشق... بدهد.


آن وقت قدر همه ی اینها را بدان و آن قدر زندگیت را ادامه بده

 که زندگی از اینکه تو زنده هستی به خودش ببالد !

و در نشیب و فرازهای زندگی ات دیگران را نیز فراموش نکن ...





برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید



پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 15:55 ::  نويسنده : morteza

در فصل تگرگ عاشقت میمانم

با ریزش برگ عاشقت میمانم

هر چند تبر به ریشه ام میکوبی

تا لحظه مرگ عاشقت میمانم



پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 14:57 ::  نويسنده : morteza

هر روز نبودنت را بر دیوار خط کشیدم


ببین این دیوار لامروت دیگر جایی برای خط زدن ندارد


خوش به حال تو که خودت را راحت کردی


یک خط کشیدی تنها ، آن هم روی من




چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, :: 12:20 ::  نويسنده : morteza

بعضی وقتا تو دعوا فقط باید نگاه کنی.


سکوت کنی.

فحشاشو بده و بهونه هاشو به جون بخری.

تموم که شد بغلش کنی و اروم در گوشش بگی:

با من نجنگ.من دوست دارم عشقم

 

 



چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, :: 12:11 ::  نويسنده : morteza

اینقـבه قشنگــــے، عاشــــــــــــق کسي باشي که روحشـــم خبر نداشته باشه !!!

خــيلي شـيـريـنـه کـــــــه يــواشکي عـــــــاشــــــقانــه نگاهش کنی و

توی دلت بگی خیلی دوستت دارم.....!!



چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, :: 12:7 ::  نويسنده : morteza

سلام خوبین ؟

خیلی خیلی ممنونم که لطف میکنید و این وب رو مطالعه میکنید و ی خاهش هم از همتون دارم : این که دوستای گلم با نظراتون من رو برای هر چ بهتر مدیریت وبلاگ خودتوتن (www.end.love.loxblog.com) یاری کنیدضمنا خیلی خیلی خیلی خوشحال میشم ک اگه کمی و کسری توی وبلاگ بود بهم بگید.

بازم از حضور گرمتون خیلی خیلی خیلی خوشحالم و متشکر

morteza

 



چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, :: 11:31 ::  نويسنده : morteza


گاهی هیچکس نیست تا باهاش درد دل کنیم ....

دلت میخواد با یکی حرف بزنی ..... درد دل کنی 


اونوقت یه چیزی ته دلت بهت میگه :


با اونی که اون بالاست حرف بزن 


ناخود آگاه رو میکنی سمت آسمون 


میگی خدایا ................


 



سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:, :: 20:4 ::  نويسنده : morteza

گفتمش : دل می خری ؟

برسید چند؟

گفتمش : دل مال تو، تنها بخند !

خنده کرد و دل زدستانم ربود

تا به خود باز آمدم او رفته بود

دل ز دستش روی خاک افتاده بود

جای بایش روی دل جا مانده بود



سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:, :: 20:4 ::  نويسنده : morteza

و از دردی كه افتادست بر جانم چه می دانی؟
دلم تنها تو را دارد ولی با او نمی مانی
تمام سعی تو كتمان عشقت بود در حالی
كه از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهانی
فقط یك لحظه آری با نگاهی اتفاق افتاد
چرا عاقل كند كاری كه بازآرد پشیمانی؟



سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:, :: 20:3 ::  نويسنده : morteza

آمدی وه كه چه مشتاق و پریشان بودم
تا برفتی ز برم صورت بی جان بودم
نه فراموشیم از ذكر تو خاموشی بود
كه در اندیشه اوصاف تو حیران بودم
بی تو در دامن گلزار نخفتم یك شب
كه نه در بادیه ی خارمغیلان بودم
زنده می كرد مرا دم به دم امید وصال
ورنه دور از نظرت كشته هجران بودم
به تولای تو در آتش محنت چو خلیل
گوییا در چمن لاله و ریحان بودم
تا مگر یك نفسم بوی تو آرد دم صبح
همه شب منتظر مرغ سحر خوان بودم
سعدی از جور فراقت همه روز این می گفت
عهد بشكستی و من بر سر پیمان بودم



سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:, :: 20:1 ::  نويسنده : morteza


دلم یه قایق می خواد پر از ارامش
یه قایق که بره و بره و تن سردمو با خودش ببره
تا جایی که همه دنبالم بگردن و دلشون واسم تنگ شه
بگن اگه بود میزاشتیم اون گلای تو باغچرو اب بده
من حالا یه قایق پیدا کردم ولی یه مشکل داره
قایق ارامش من پارو نداره!!!!!!



سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:, :: 20:1 ::  نويسنده : morteza

باز دل آسمان گرفته....

بغضش را با تمام وجود حس میکنم

از آن بغضهاست که اگر بشکند ویران می کند

خوش به حال آسمان که گهگاه بغض دارد و گهگاه ویران میکند

آسمان نمی داند که دل من تا ابد بغضی دارد که یارای شکستن ندارد



سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:, :: 20:0 ::  نويسنده : morteza


بـہ تَرَکـ هاےِدیوار کہ ریز میشومـ...
تـازه میـفهمم؛
سـر بـه شـا نہےکَسے داشتنـ
و
احساسـ تنهایـے کردنـ ؛
عجیب مَعنے میـدهد ...
دیـوار همـ که باشے؛
ترکـ بـر میدارےوَقتے
سـر بـه شـانہ ات داشتہ
باشـند و بـه حسابتـ نیـاورند ...




سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:, :: 19:59 ::  نويسنده : morteza

تصمیم گرفتم آنقدر كم یاب شوم تا دلی برایم تنگ شود.
ولی افسوس فراموش شدم...



سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:, :: 19:47 ::  نويسنده : morteza

ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ، ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﯾﺾﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ
ﻭﻓﺘﯽ ﺁﻗﺎ ﺩﮐﺘﺮﻩ ، ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ …
ﺑﮕﻮ ﮐﺠﺎﺕ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﯼ؟ ﭼﺘﻪ
ﺯﻝ ﻣﯽ ﺯﺩﯾﻢ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻤﻮﻥ؟ !!
ﯾﺎﺩﺗﻮﻧﻪ …
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﺑﮕﻪ ﻣﺮﯾﻀﯽ ﻣﻮﻥ ﭼﯿﻪ؟؟ …
ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﯽ ﺳﭙﺮﺩﯾﻢ؟ …
ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﺴﺘﯿﻢ ﻣﺎﺩﺭﻣﻮﻥ، ﻫﻤﻮﻥ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﻩ
ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﯾﻢ …
ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ، ﺩﺭﺩﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ …
ﺣﺎﻻ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﮕﻢ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺭﻭ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯿﺎﺩ؟
ﺧﺐ ، ﺗﻮ ﺟﻮوﻥ ﺷﺪﯼ ، ﺍﻭﻥ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻩ !!!

ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﻬﺶ …

ﺣﺎﻻ ﻭﻗﺘﺸﻪ ، ﺗﻮﺍﻡ ﻣﺜﻞ ﺑﭽﮕﯽ ﻫﺎﺕ ﺍﮔﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ …
ﺣﺴﺶ ﮐﻨﯽ!!!
ﺣﺎﻻ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻩ ، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﻧﺰﻧﻪ …
ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ !!!
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻬﺶ ﺑﺎﺷﻪ …



دو شنبه 27 خرداد 1392برچسب:, :: 23:33 ::  نويسنده : morteza

باز هم هیچ دلی مثل دلم تنها نیست

خسته تراز دل من بازدراین دنیانیست

تار و پودم همه از رنج و پریشانی بود

قصه زندگیم آه کمی طولانیست

خسته از دورترین ملک خدا می آیم

با من از روز ازل همسفری امانیست

بار اندوه مرا شانه شب می فهمد

مثل شب هیچ کس منتظر فردا نیست

گرچه این مردم بی حوصله هم میدانند

طاقتم بیشتر از برگ گلی حتی نیست

بازهم باید بنویسم بخدا ای مردم

هیچ کس مثل من تنها نیست



دو شنبه 27 خرداد 1392برچسب:, :: 16:3 ::  نويسنده : morteza


من از تمام آسمان یک باران را میخواهم


ازتمام زمین یک خیابان را


واز تمام تو


یک دست که قفل شود در دست من




یک شنبه 26 خرداد 1392برچسب:, :: 15:59 ::  نويسنده : morteza

پشت همین چراغ قـــــــرمز!

اعتراف کردم دوستت دارم

تاهرجامجبور شدی کمی مکث کنی..

یادمن بیفتی,

نمیدانستم قراراست بعدمن,

تمام چراغهای زندگیت ســــــــبز شوند...

 

 



یک شنبه 26 خرداد 1392برچسب:, :: 15:55 ::  نويسنده : morteza

دیگر صاف راه نمی روم


مهم نیست بگویند؛ سالم نیست


مهم این است که تو می دانی غم نبودنت


کمرم را شکست

 

 




دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:, :: 9:37 ::  نويسنده : morteza




گاهی هیچکس نیست تا باهاش درد دل کنیم ....

دلت میخواد با یکی حرف بزنی ..... درد دل کنی 


اونوقت یه چیزی ته دلت بهت میگه :


با اونی که اون بالاست حرف بزن 


ناخود آگاه رو میکنی سمت آسمون 


میگی خدایا ................

 



دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:, :: 9:28 ::  نويسنده : morteza


چه تلخ است : علاقه ای ک عادت شود . عادتی ک باور شود . باوری ک خاطره شود و خاطره ای ک درد شود.................



پنج شنبه 16 خرداد 1392برچسب:, :: 13:58 ::  نويسنده : morteza

حس چوب های مصنوی شومینه رو دارم                           میسوزم و تمام نمیشوم