وقتی وجود خدا "باورتون " بشه ...

خدا یه نقطه میذاره زیر باورتون و "یاورتون"

میشه ..

اِبا دارم نامت را دخــتـــر بناممــ....

تو نه بویـی از حجاب ِ زهرا برده ای،نه نشانی از حیای ِ دختر ایرانی داری.

کمبود ِ محبتت را به اشتراک بگذار با نامحرمان که آنان این برهنگی ِ

افکارت را هزاران لایک خواهند زد. تاسف بار است حال و روز کسی که

تشنه ی نگاه دیگران باشد. . .

تنهایی بد است
اما بد تر از آن اینست که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی!
آدم هایی که بود و نبودشان به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد...

جدیدا اسم خیانت شده

یه اشتباه

که باید ببخشی و فراموشش کنی

وگرنه محکوم میشی به کینه ای بودن !!!

داداشی ها، دوست پسرهای رزرو شده و نیمکت نشین اند در رقابت
برای صعود ... و آبجی ها، نقشه های شکست خورده ی مخ زنی های نافرجام اند!!!!

هرچقدرم به علف هرز آب بدی و کود بریزی پاش ، بازم بهت میوه نمیده....

حواست باشه وقتتو با کی داری میگذرونی ...!

سرد است اما
سرما نمی خورم
تو نگران نباش
کلاهی که سرم گذاشتی
تا گردنم را پوشانده است

هیچ اورانیومی به اندازه ی چشمانتـــــــ غنی شده نیستـــــــ

هیچ بمبـــــــ اتمی به اندازه ی خنده هایتـــــــ مرا ویران نمی کند !

ای حق مســـــــــلم من ...

رویا هایی هست که شاید هرگز تعبیر نشوند
اما همیشه شیرین اند
مثل رویــــای داشتن تـــــــو ...

بگو تــــــمــــــام تــــو مال من است
دلم میخواهد
حسادت کنم
به خودم

شاید آن روز که سهراب نوشت:(تاشقایق هست زندگی باید کرد)”خبری ازدل پردردگل یاس نداشت”بایداینطوری نوشت:(هرگلی هم باشی.چه شقایق چه گل پیچک و یاس زندگی اجباریست)

تو چه میدانی ؟ ....

شاید.....

شیطان عاشق هوا بود که بر ادم سجده نکرد ......

حســــــــ بودنت قشنگ تریـــ ـــ ــن حس دنیاست

تو ڪـﮧ باشی .. هر روز را .. نـــ ــــــ ــــ ـــــه!

هر ثانیه را ..عشــ ♥ــ ــ ♥ـق است !!

تو را به رخ تمام شقایق ها می کشم و می گویم:

                                                 تا گل من هست.زندگی باید کرد...

دلتنگی حس نبودن کسی است که....

تمام وجودت یکباره تمنای وجودش را می کند....

پیشانی ام ...

چسبیدن به سینه ای را می خواهد....

و چشمانم ...

خیس کردن پراهنی را...

چه دل پر توقعی دارم من ...

مکانی بهتر از دلم برایت ندارم...!

                      تنگیش را به لطف خودت ببخش...

در این دنیای کثیف دو عاشق زندگی میکردن.

دختر چشم نداشت ولی پسر با این وجود عاشق دختر بود.

دخترک همیشه به پسرک میگفت:من عاشق تو هستم.تمام دنیای من تو هستی.من با تو می مانم.

روزی یکی پیدا شد و چشمانش را به دخترک داد...

دخترک بینا شد و دید که پسر نابیناست...

پس به او گفت:برو... من دیگر تو را نمی خواهم ... تو نابینا هستی

پسر لبخند تلخی زد و گفت ... مراقب چشمانم باش . و رفت ...

شاید کسی که با تو خندید رو بتونی فراموش کنی...

اما هیچگاه کسی که با تو گریه کرد را نمی توانی فراموش کنی...

به خاطر خاطره هایت...

خاطرت در خاطرم....

خاطره انگیزترین خاطره هاست...